جدول جو
جدول جو

معنی سفال پوش - جستجوی لغت در جدول جو

سفال پوش
(دَ /دِ)
بام که از سفال پوشیده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه پوش
تصویر سیاه پوش
کسی که جامۀ سیاه به تن داشته باشد، کنایه از ماتم زده، ماتم دار، عزادار، کنایه از شب گرد، عسس
فرهنگ فارسی عمید
ایستادن در جایی و پنهانی گوش کردن به حرف های دیگران برای تفال زدن به آن ها، به ویژه در شب چهارشنبه سوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفل پوش
تصویر کفل پوش
پوششی که در زیر زین و بر روی کفل اسب می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
(سُ / سِ پَ)
فخاری. کوزه گری
لغت نامه دهخدا
پوشندۀ یال،
پوشش یال، جامه که روی یال اسب اندازند، جامه که بدان یال اسب پوشند
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو رَ / رِ دَ / دِ)
فخّار. کوزه گر
لغت نامه دهخدا
دهی است جزو دهستان کورائیم بخش مرکزی اردبیل شهرستان اردبیل، دارای 281 تن سکنه، آب آن از چشمه و رود خانه سیاهپوش، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
آنکه جامۀ سیاه پوشد، مجازاً، زنگی، حبشی:
فلک از طالع خروشانش
خوانده شاه سیاه پوشانش،
نظامی،
، سیاه رنگ:
تیغ کبود غرق خون صوفی کار آب کن
زاغ سیاه پوش را گفته صلای معرکه،
خاقانی،
، شب گرد، عسس، میربازار، میرشب، (برهان) (از آنندراج)، شرطه، (مهذب الاسماء) (تفلیسی)، چاوش و آن کسی باشد که پیشاپیش پادشاهان دورباش گوید و این جماعت در قدیم بجهت هیبت و صلابت و سیاست سیاه می پوشیده اند، (برهان) (از آنندراج) : و این مثال بداد و سیاه پوشان برآمدند و حجت تمام بگرفتند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292)، سوگوار ماتمی و صاحب تعزیت، (برهان) (آنندراج)، شیربانان یعنی جماعتی که شیر، ببر و جانوران درنده نگاه میدارند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کَ / کِ دَ / دِ)
فروشندۀ سفال. فروشندۀ خزف ها. سفالگر:
ای بسا تیزطبع کاهل کوش
که شد از کاهلی سفال فروش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو نِ دَ / دِ)
سپاهی که سلاح پوشیده باشد. (ناظم الاطباء) ، آنکه سلاح می پوشد. سلاح پوشنده
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ)
کفل پوش و آن نوعی از پوشش باشد که زردوزی کنند و بر پشت اسب اندازند و آن را به ترکی اورتک خوانند. (از برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ)
پوشیدن بام با سفالهایی خاص چنانکه در مازندران و گیلان
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفید پوش
تصویر سفید پوش
کسی که روپوش سفید بر تن کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفل پوش
تصویر کفل پوش
پوششی که بر پشت اسب اندازند: (همه زین زرین یا قوت کار کفل پوشهای جواهر نگار)، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچل پوش
تصویر کفچل پوش
نوعی پوشش که آنرا زر دوزی کنند و بر پشت اسب اندازند کف پوش
فرهنگ لغت هوشیار
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفال پوست
تصویر سفال پوست
دارنده پوستی مانند سفال: جانوران سفال پوست حس لمس ندارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه پوش
تصویر سیاه پوش
((پِ))
کنایه از سوگوار، شبگرد، عسس
فرهنگ فارسی معین
تفنگدار، سلاحدار، مسلح
متضاد: غیرمسلح، نامسلح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سوگوار، عزادار، ماتم دار، ماتم زده، سیاه جامه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کپل پوش، روانداز پشتی چارپایان
فرهنگ گویش مازندرانی